هاها

خنده بازار
خنده دار
هاها
ن : درسا ت : چهار شنبه 1 مهر 1394 ز : 19:8 | +

بعضیا رو باید ورداری ببری روانپزشک بگی :
دکتر اینو میبینی ؟ بی زحمت واسه اطرافیانش قرص آرام بخش تجویز کن !

 

 

مورد داشتیم دخدره پارک دوبل کرده ازش تست دوپینگ گرفتن

 

 

اعتراف میکنم هر روز صبح که بیدار میشم
با خودم تصمیم میگیرم که امروز خیلی خلاق و پر انرژی باشم
ولی بعد یه صدایی تو سرم میگه : آره اینو خوب اومدی
و بعد جفتمون با هم میخندیم و تصمیم میگیریم دورِهمی یه چرتی بزنیم

 

 

یادش بخیر…
یه معلم داشتیم تو کلاس میگفت شغل ما، شغل انبیاست
منم اومدم خود شیرینی کنم
گفتم انبیا که همشون چوپانی میکردن !
نه گذاشت، نه برداشت گفت منم دارم همین کارو میکنم دیگه گوسفند
“خدا حفظش کنه زیادی رک بود…”


 

 

یکی از فانتزیام اینه که زنگ بزنم به خودم ، بعد بگم الو ؟
بعد خودم بگم : قربون الو گفتنت برم من !
بعدم خودم خجالت بکشم قطع کنم تلفنو …
چن دفه هم امتحان کردم ولی لامَصّب همش اِشغال بود !
نگرانم ! نمیدونم دارم با کی حرف میزنم ؟!

 

 

آﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭﯼ که مامان بابام ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ
ﻣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻧﯿﻪ که ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻤﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ دیگه ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﭼﺸﻤﮕﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ

 

من وقتایى که الویه میخورم
معده م هیچ پیامى مبنى بر سیرى به مغزم نمیفرسته
شایدم میفرسته ولى مغزم ازم یه چیزایى رو پنهون میکنه !

 

 

یه سوالی هست بدجور ذهن منو مشغول کرده ،
منفی جمله ی “من دارم میرم” چی میشه ؟

من دارم نمیرم !

من ندارم میرم !

نه من دارم میرم !

تو داری میری

 

 

مورد داشتیم دختره صد هزار تومن واسه موش، دویست هزار تومن واسه صورتش، صد و پنجاه هزار تومن واسه آتلیه واسه عکس گرفتن، و دو روز هم طرف رو عکسش کار کرده
بعد دختره همون عکسو گذاشته پارس یونیت نوشته: همینطوری یهویی...

 

 

دیروز به مخاطب خاصم اس دادم که عزیزم من رسیدم جلو خونتون !
بعد دیدم هیچی جواب نداد ! کمی منتظر موندم باز جواب نداد !
خواستم دوباره اس بدم یهو دیدم تو اس قبلیم " س " کلمه رسیدن رو نذاشتم
هیچی دیگه الان تک و تنها نشستم خاطراتمونو مرور میکنم…!

 

دخـتـرای ایـرانـی دو دسـتـه َن ،
دسـتـه اول کـه اصــَـن حــرفــشـو نـــزن…!
دسـتـــه دوم کــه هــیچــی دیـگـه

 

اولین و آخرین باری که کادو ولن گرفتم ، ولن پارسال بود
اونم دوستم میخواست بره دسشویی کادوشو داد دست من خیس نشه

 

جمع مذکر سالم !
اصن مگه همچین چیزی ممکنه ؟

 

یه بار رفته بودیم مهمونی
یکی دوساعت که نشستیم یه دفعه دختر کوچیکه ی صاحب خونه گفت :
دایی! شما کی میرین؟
داییشم گفت چی کار داری؟
دختره : ما کیک داریم میخوایم وقتی شما رفتین بخوریم
پی نوشت : بعد آن واقعه هنوز از سلامت آن دختر کوچک اطلاعی نیست

 

دختر : چن روز پیش دیدمت که سر پیچ به دخترا چشمک می زدی !
پسر : چشمک نمیزدم ،
سر اون پیچ خیلی باد میومد یه چیزی رفت تو چشم !
دختر : آره ! بعدشم رفت تو ماشینت

 

دیروز بابام اومد اتاقم در زد گفت : اجازه هست بیام تو ؟
منم گفتم نه الان وقت ندارم …

آره دیگه خونه ما اینجوریاس ؛

فقط قراره آخر هفته بزرگای فامیل بیان خونمون جمع بشن
بابامو قانع کنن که از ارث محرومم نکنه

 

رفتم دکتر میگم سِک سِکَم بند نمی یاد ‫
یه پسر توی سن بلوغ نشونم داد ‫ از ترس سِک سِکم بند اومد
اما الان از ترس خابم نمیبره

 

شما هم مثل من قبل از شروع امتحان فکر میکنید همه چی یادتون رفته؟
بعد که میرید سر جلسه مبینید:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نه بااااباااا واقعا همه چی یادتون رفته

 

 

پسر عمم رفته سربازی افتاده راهنمایی رانندگی‌
روز دوم گفتن بازداشت شده، گفتیم چرا؟
گفتن به تشخیص خودش خیابون لاله زار رو دو طرفه کرده

 

 

زنگ زدم ۱۱۵، میگه آمبولانس میخواین قربان؟
پـَـــ نــه پـَـــ یه پلیس ۱۱۰ میخوام ، بقیش هم آدامس بدین!

 

 

ﯾﺎﺭﻭ ﭘﺪﺭﺵ ﺗﻮ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﻪ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭﻡ
ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﭼﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﻩ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮﺵ ﭘﺴﺮﻩ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺫﮐﺎﻭﺗﺶ ﺭﻭ ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻩ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﭘﺪﺭﺵ ﭼﻮﺏ ﺭﻭﻣﯽ ﺷﮑﻨﻪ !
ﭘﺪﺭﻩ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺩﺭﺟﺎ ﻣﯽﻣﯿﺮﻩ
ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﯽ ﮔﻪ : ﺧﺎﮎ ﺗﻮ ﺳﺮﺕ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﺯ ﻧﯽ
ﺍﺯ ﻫﻔﺖ ﻧﺴﻞ ﻗﺒﻞ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ

 



نظرات شما عزیزان:

hosein0005
ساعت20:14---28 دی 1394
خیلی خوبن محشرع

nina
ساعت19:02---12 مهر 1394
عالین.....آورین

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






.:: ::.


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © by dorsajoooon
This Template By Theme-Designer.Com